زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در برگشت به کربلا
شاعر : آرمان صائمی
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل
قالب شعر : مربع ترکیب
نگاهش لب به لب لبریز غـم بود شکسته بال و پر از هر قـدم بود
ولیـکـن اسـتـوار و مـحـتـرم بود امـیــر قـافـلـه؛ مـرد حــرم بــود
حـسـین بـعـد خـنـجـر بـود زینب
خـود زهـرا و حـیـدر بـود زینب
کسی در صبـر مـثـلش را ندیـده نـدیـده قـامـتـی چـون او خـمـیـده
ندیـده صورتی چون گـل تـکـیده نــدیــده روی نـی رأس بــریــده
ولیکـن دم نـزد او اسـتـوار است
چقدر این عمه جان با اعتبار است
مـیـان هـر نــفــس صــد آه دارد بـه پـایـش خــسـتـگــی راه دارد
به سـیـنـه یک غـم جـانکـاه دارد بـه والــلـه کــه ای والــلــه دارد
چـرا کـه مُــرده امــا پَــر نــداده
به دست هیچکـس مـعـجـر نداده
بـه شـوق یـار او پــرواز کــرده همینکه زنـده است اعجـاز کرده
رسـیـده حـرف خـود آغـاز کرده بـرایـش ســفــرۀ دل بــاز کــرده
ز داغ اینکه چشمت خواب رفته
بـبـیـن که خـواهـر تو آب رفـتـه
سرم را روی خـاکـت میگـذارم بـرایـت زخــمهـا را مـیشـمـارم
دگــر انـگــیــزۀ مــانــدن نــدارم عــزیــزم بـیقــرارم بـیقــرارم
مدام از هجـر گریانم حسین جان
چو زلف تو پریشانم حسین جان
سـنـان دست مـرا زنـجـیـر کرده بـه این امّـیـد کـه تـحـقـیـر کـرده
ولی چـیزی که من را پـیر کرده سـر زلـفیست بر نی گـیر کرده
نپرس از دخـترت شرمنده هستم
نمیبـخـشم خـودم تا زنـده هـستم
|